عکس بچگی
ناناز مامان امروز داشتم آلبوم عکس رو نگاه می کردم و رفتم تو حال و هوای دوران بچگیم که به قول مامان نانا مامانی خودم حسابی آتیش می سوزوندم. چه دوران خوبی بود من و دایی بابک که چند سال از من بزرگتره واسه هم هم بازیهای خوبی بودیم . تو فایل عکسای شما عکسی رو دیدم که برای بار اول تو بیمارستان وقتی از دستگاه اومده بودی بیرون و چشمای نازتو باز کرده بودی ازت گرفته بودیم و منو برد به حالو هوای اون روزا. دختر نازم می دونم که تا چشم به هم بزنم واسه خودت خانومی شدی ولی هر روز که می گذره بیشتر نگرانت می شم . دلم نیومد تنهایی این روز رو گذرونده باشم اینم چند تا ...
نویسنده :
پریسا
14:26