HelenaHelena، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

نفس من

شیطنت

سلام به دوستان خوبمون خب هلنا داره کم کم شیطون می شه.یاد گرفته پستونکشو از دهنش در بیاره.به بغل بر می گرده.هر از گاهی هم حیغ می زنه.عصر ها هم که وقت اومدن بابا مجیدش می شه بغض می کنه می گه ب ب ب با. در ضمن دخترم یاد گرفته تا دوربینو دست مامانیش میبینه اینجوری می کنه:   ...
30 شهريور 1390

دوست داری بری حموم؟

هلنا خانوم وقتی میره حموم هیچی نمی گه فقط زل می زنه نگاه می کنه. نمیدونم حموم رو دوست داره یا دوست نداره شایدم زل می زنه به من نگاه می کنه تا منو از رو ببره دیگه نبرمش حموم.خدا داند......... ...
29 شهريور 1390

مهمون بازی

هلنای خوبم دیروز همش مهمون بازی بود صبح اول صبح ساعت 11:30 رفتیم با عمه زهرا خونه عمه شهلا خیلی خوش گذشت شب هم رفتیم خونه بابا بزرگ آخه قرار بود خواستگار عمه زهرا بیاد و حرف بزنن به سلامتی عمه زهرا هم داره عروس می شه.دختر گلم من خیلی خوشحالممممممممممممممممممممممم. دیشب خوابم نمیبرد همش به تو فکر می کردم به اینکه یه روز باید عروس بشی و منو تنها بزاری .وای چقدر مادر بودن صبوری می خواد. همیشه مامان نانا با بابا جی می گفت من تورو شوهر نمی دم حالا منم همینو می گم تا به اون روزا فکر نکنم. ...
25 شهريور 1390

خرید

سلام عزیز مامانی: گلم دیروز رفتیم فروشگاه هایپر خرید کنیم شما خیلی دختر خوبی بودی اصلا مامانو بابا رو اذیت نکردی چند نفر هم از شما عکس گرفتند.الهی فدات بشم که تا میریم بیرون زود خوابت می بره. هلنای من یاد گرفتی سق می زنی خوب بلدی که خودتو چه جوری تو دل همه جا کنی.   ...
23 شهريور 1390

سازش

باد می وزد … میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است   ...
22 شهريور 1390

بهونه زندگی

  ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه دیوانه ی مهربانی تؤام …. ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی   ...
21 شهريور 1390

یه اتفاق جالب

بعد از ٢٩ سال یه دختر به دنیا اومد کپی مامانش   وزن:٣٤٥٠ قد:٥١ دور سر:٣٥ دور سینه:٣٤       ...
19 شهريور 1390

خدا

لحظات شادي خدا را ستايش كن  لحظات سختي خدا را جستجو كن لحظات آرامش خدا را مناجات كن لحظات دردآور به خدا اعتماد كن  و درتمام لحظات خداوند را شكر كن   ...
17 شهريور 1390

مهمونی

سلام به همه دوستای خوبمون هلنا جون :این چند روز مامانی سرما خورده بود نتونستم برات پست بزارم. دوشنبه رفتیم خانه خاله نسیم(دوست مامانی)دیدن رونیکا جون.رونیکا از شما ١ ماه کوچیکتره.مثل عروسکه خاله کیانا (دوست مامانی) هم اومده بود پسر گلش رادمان رو هم آورده بود اون از شما ٣ روز کوچیکتره. خلاصه اون روز خیلی خوش گذشت شما هم کلی با نی نی ها عکس گرفتید . تو و رونیکا هر کدوم سعی  می کردید دل رادمانو بدست بیارید . وقتی واسه عکس کنار هم خوابیده بودید تو یه لحظه که همه غافل بودند تو شروع کردی دست رادمانو خوردی . شیطون مامان کار خودتو کردیااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
16 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس من می باشد