HelenaHelena، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

نفس من

هلنا و کارهای جدید

سلام دختر نازم این روزا تا میام برات مطلب بنویسم کلی کار پیش می یاد دیروز گذاشته بودمت روی زمین رو تشک بازیت یهو برگشتم دیدم نیستی !خیلی ترسیدم  اومدم دیدم تمام تلاشتو کردی  و از تشکت اومدی بیرون. عاشق برنامه های تلویزیونی  به خصوص مستند حیوانات. یه کار جالب دیگه اینکه موهای مامانی  رو خیلی دوست داری هر روز ٣ تاشو می کنی خدا کنه زود یادت بره مگه نه همینجوری پیش بره کچل می شم. نمیدونم چرا ولی با هر چی عروسک سبز رنگ  هم دعوا می کنی . همیشه عاشق بغض کردنتم هر جای خونه باشم خودمو می رسونم که تماشای این لحظه رو از دست ندم الهی فدات بشم که انقدر مظلوم  میشی  و تند تند باباییتو صدا می زنی ...
22 آبان 1390

برف دوست داشتنی

سلام دخترم دیروز برف شدیدی اومد و منم دلم واسه برف بازی لک می زد ولی تو حسابی بلا شدی و همش دلت  می خواد بیای بغل مامانی  یادش به خیر پارسال اولین برفی که اومد تو تو دلم بودی منم کلی رفتم برف  بازی .دیروز با خاله مارال و رادوین کوچولو رفتیم بیرون  حسابی  قرقر کردید.ولی به ما خیلی خوش گذشت. و رفتیم واسه شما یه لباس خوشگلم خریدیم خاله  مارالم واسه شما و من یه لباس ناز خربده. اینم چند تا عکس  جدید: این عکسو از پنجره خونه ی مامانی گرفتم   ...
20 آبان 1390

قوانين نيوتوني كه از قلم افتاد

قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد. قانون تلفن: اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. قانون تعمیر: بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد. قانون کارگاه: اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید. قانون معذوریت: اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد. قانون حمام: وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد. قانون روبرو شدن: احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد. قا...
17 آبان 1390

سرما

سرما سرما  سرما این روزا رفتم سراغ لباس گرمات و تو هم اصلا دوست نداری زیاد لباس بپوشی اینم بدی بچه ای که تابستون بدنیا می آید اینم چند تا از عکسات با لباس گرم: ...
9 آبان 1390

گاهی باید نشنید

      چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و …دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد. اما قورباغه دیگر با تمام توان برا...
5 آبان 1390

ای کاش

  کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم  نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد  با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم. ...
4 آبان 1390

سرما خوردگی طولانی

اول از همه سلام دخترم تو هنوز خوب نشدی و منو بابایی هم حسابی نگران تو انقدر هم که مظلومی و هیچی نمی گی آدم بیشتر دلش می سوزه امیدوارم مامانی حالت زودتر خوب بشه و بیا با هم دعا کنیم که هم تو خوب بشی هم همه ی مریضا.  کار جدیدی که انجام می دی بغل هر کی میری تمام تلاشتو می کنی که دستشونو بخوری   و فقط منتظری که یه لحظه از دستشون غافل بشن و ... اینم عکس چدید هلنا:   ...
30 مهر 1390

سرما خوردگی

وای دوباره سرما خوردگی دیروز با خودم میگفتم خوبه که من فعلا سرما نخوردم شب که شد دیدم گلوم درد می کنه و بد جوری سرما  خوردم و متاسفانه دخترم تو هم سرما خوردی و کلی سرفه کردی . چند روز پیش  تو وبلاگ یکی از بچها راجع به یه بچه سر راهی نوشته بود که تازه ٢ ماهش بود با خودم فکر می کردم که دیگه  این روزها کسی بچشو سر  راه نمی زاره این مطلب خیلی کلافم کرده بود که چرا  باید یه مادر به جایی برسه که مجبور بشه جگر گوشش رو بزاره و بره ولی دلیل کارش هر چی که بوده خیلی سخته  نمی دونم اون مادر  بدون بچه اش چه جوری شب رو به صبح رسونده.   ...
27 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس من می باشد