عکس بچگی
ناناز مامان امروز داشتم آلبوم عکس رو نگاه می کردم و رفتم تو حال و هوای دوران بچگیم که به قول
مامان نانا مامانی خودم حسابی آتیش می سوزوندم.
چه دوران خوبی بود من و دایی بابک که چند سال از من بزرگتره واسه هم هم بازیهای خوبی بودیم .
تو فایل عکسای شما عکسی رو دیدم که برای بار اول تو بیمارستان وقتی از دستگاه اومده بودی بیرون و
چشمای نازتو باز کرده بودی ازت گرفته بودیم و منو برد به حالو هوای اون روزا.
دختر نازم می دونم که تا چشم به هم بزنم واسه خودت خانومی شدی ولی هر روز که می گذره بیشتر
نگرانت می شم .
دلم نیومد تنهایی این روز رو گذرونده باشم اینم چند تا از این عکسا:
این اولین عکس شما با چشم باز بعد از به دنیا اومدن با موهای فشن
اینم مامان پریسای شما
اینم مامانی که انقدر مامان نانا لباس تنش کرده افناده
اینم که مامانی که با دهن کجی عکسو خراب کرده
دایی بابک مهربون
دایی سامان شیطون
بازم دایی سامان
اینم منو دایی بابک