HelenaHelena، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

نفس من

روزهای با تو بودن

سلام دخترم این روزا داره به سرعت میگذره و من نمی تونم تمام خاطرات با تو بودن رو ثبت کنم .امروز ناخوداگاه یاد روزایی افتادم که بیمارستان بودی و اشک از چشمام سرازیر شد و همون لحظه خدارو صدها هزار مرتبه شکر کردم که تو الان صحیح و سالم پیشمی دوست دارم بدونی که هر کاری از دستم بر بیاد برای شاد بودن تو می کنم. راستی دیروز رفته بودیم با عمه زهرا خرید که یه دختر کوچولو تورو دید.به باباش گفت بابا این عروسکرو ببین دست خانومست من که خندم گرفته بود هیچی نگفتم .ولی اون همچنان به باباش داشت اصرار میکرد تو هم که خوب بلایی داشتی حسابی دست و پا میزدی که بری پیشش. مامانی راستی خیلی دختر حساسی هستی تا ببینی کسی بهت اهمیت نمی ده بغض می کنی منو بابایی که ت...
8 شهريور 1390

دخترم داره بزرگ می شه

سلام به همه دوستای خوب من و هلنا جون: مامانی دیروز واسه اولین بار از ته دل خندیدی چه لحظه قشنگی بود  زل زده بودی تو چشمای منو بابایی  می خندیدی.تازه  نازم ٢ تا کلمه هم حرف میزنی. وقتی شیر می خوای با گریه می گی:ایمه به مامانی می گی:ما وای هلنا جونم دیروز کلی با هم درد و دل کردیم..از خدا می خواستم  که به من یه دختر بده تا وقتی که بابایی نیست دیگه تنها نباشم.خدا چه زود دعای منو مستجاب کرد.هنوزم باورم نمیشه که تورو دارم.کاشکی بتونیم پدر و مادر خوبی برات باشیم دختر خوبم. ...
29 مرداد 1390

لباس جدید

مامانی دیروز رفتیم تیراژه این لباسو برات خریدیم ماشاله چقدر عسل شدی شدی. ...
29 مرداد 1390

عذر خواهی

سلام    اول از همه یه عذر خواهی از همه دوستای عزیزم می کنم .راستش هیچ وقت فکر نمی کردم انقدر وقتم  پر بشه که حتی نتونم به وبلاگم سر بزنم . تو این مدتی که هلنای عزیزم اومده خونه حسابی سرگرمم کرده.خدارو شکر حالش خوبه و حسابی هم شیطونه و کلی هم گریه می کنه. از این به بعد سعی می کنم زود به زود  به روز بشم.  
9 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس من می باشد