HelenaHelena، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

نفس من

راجع به من و بابایی

مامانی می خوام راجع به خودمو باباییت برات بگم: اسم من " پریسا " و اسم باباییت " مجید " ما  1/9/86 با هم عقد کردیم و  20/12/87 عروسی گرفتیم، قشنگترین روز زندگیمون. همیشه از خدا می خواستیم که یک نی نی به ما بده آخه ما عاشق بچه بودیم، مهرماه سال 89 که رفته بودیم مشهد از امام رضا یه نی نی کوچولو خواستیم ولی نمی دونستیم که خدا تورو به ما داده، اتفاقا تنها سالی بود که من تونستم ضریح رو از نزدیک لمس کنم خیلی حس خوبی بود. راستی میدونی اولین ویار مامانیت چی بود : "کله پاچه  "  وقتی اومدم تهران حالم زیاد خوب نبود واسه همین رفتم بیمارستان پارسیان و آزمایش دادم، نمی دونی وقتی فهمید...
26 ارديبهشت 1390

تعیین جنسیت

وای روزی که واسه اولین بار صدای قلبتو شنیدم باور نمی کردم می خواستم گریه کنم الهی مامانی قربون قلب کوچولوت بشه که تند تند میزد.دیگه از اون موقع دل تو دلم نبود که بفهمم دخملی یا پسمل وای چقدر حدس زدن سخته تا اینکه 18 هفتم شد و فهمیدم که دخملی وای باورم نمیشه که من یه فرشته کوچولو دارم . ...
26 ارديبهشت 1390

دلتنگی

سلام امروز مامانی تنبلت تازه برات وبلاگ ساخته وای نمیدونی چقدر منتظریم که به دنیا بیای.هر روز میرم تو اتاقت وسایل نازتو می بینیم و کلی ذوق می کنیم . ...
26 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس من می باشد