سرنوشت کودک من...
سلام و عرض تبریک به مناسبت میلاد با سعادت امام علی (ع) و تبریک به همه
پدرای مهربون ، علی الخصوص پدر نازنین خودم ، پدر شوهر عزیزم و همسر
مهربانم که برای اولین بار روز پدر رو با هم، در کنار هلنا جشن گرفتیم...
دو سه روزی نتونستم از دخترم مطلب بنوسیم، بجاش امروز جبران کردم.
اولین خبر خوش این بود که از دیروز برای اولین بار شیر دادن به دخترم روتجربه
کردم، (احساسی که خودم داشتم آنقدر زیبا بود که اصلا" قابل توصیف نیست و حتما" همه مادرای عزیز میدونن که چی میخوام بگم)
هلنا انگار مدتها بود که منتظر همچین لحظه ای باشه ، تا بغلش گرفتم بدون هیچ مجالی شروع کرد به شیرخوردن. شیرین ترین لحظه زمانی بود که بعد از سیر شدنش روی دوشم گرفتم تا هوای معدش رو خالی کنه اما نفسم فقط و فقط زل زده بود به چشمای من ، طوری که کاملا از چشماش میشد اینو خوند که میگه:
مامانی بزار تا سیر نگاهت کنم تا اینهمه شبهای تنهایی بدون تو ، اینهمه دوری از آغوش تو ، تا از همه آرامشی که از نبودنت در کنارم نداشتم، کمی آرومم کنه...
هیچکس نمیتونست اون لحظه هلنارو از من جدا کنه، با تمام آرامشی که داشت با من حرف میزد و از تنهاییش برام میگفت :
مامانی پس کی منو برای همیشه میبری پیش خودت، پس کی برای همیشه مامانم میشی ، مامانی فکر نکن اگه گریه نمیکنم اینجا راحتم، فکر نکن وقتی در آغوشت آرومم، بعد تو همینه احوالم، من بعد رفتنت فقط بیتابی میکنم و فقط انتظار میکشم تا بوی اومدنت بیاد...
اینها همه حرف های دخترک معصومیه که با حس کردن وجود مادر در کنارش ، آرامشی دوست داشتنی حس میکنه ، با گرفتن انگشتان مادر تمنای نرفتن میکنه و با رفتن مادر چشماشو میبنده و با ریختن یک قطره اشک به همهء اون لحظات خوشی فکر میکنه که در آغوش مادرش آسوده و آرام بوده...
یا فتاح القلوب، تعظیم میکنم به سرنوشتی که برایم رقم زدی ، سجده میکنم به پیشگاهت تا التماس کنم شفاعت دخترم را،
تا هلنای نازنینم بیش از این با قطره قطره اشک های قلب معصومش ، دریای اشک های قلب مادرش را پر نکند ...