درد و دل من و هلنا
سلام به همه دوستای خوبم
اندر احوالات هلنا خانوم :دختر نازنینم الان دیگه یاد گرفتی بیشتر کلمات رو میگی اما زود یادت میره.
دختر خیلی خوبی هستی ولی یه کم شیطونی ولی به قول مامان نانا مثه مامان پریسات هستی.
راستی پریروز رفته بودیم خرید بعد از اینکه از راه رفتن خسته شدی یه جا نشستیم تو هم یه نی نی دیدی
اول رفتی ٣ تا بوسش کردی گفتم حتما مهربونیت گل کرده بعد دیدم این کارات هدف دار بوده چرا که رفتی
به سمت بستنیش که یه گاز بهش بزنی.
دختر نازم امروز برای من یه روز خاصه ٣٠ سال پیش تو چنین روزی ساعت ٨ صبح من بدنیا اومدم وقتی دیروز
داشتم برات تعریف میکردم آروم و ساکت فقط داشتی گوش می کردی و در کمال ناباوری بهم گفتی مامان
تولد شاید این یه کلمه بود ولی برای من یه دنیا بود قبل از اینکه تورو داشته باشم همیشه دوست داشتم یه
خواهر داشته باشم تا باهاش درد و دل کنم شاید خدا صدامو شنید که تو فرشته زیبارو بهم داد.
خدایا ممنونم به خاطر بهترین کادوی تولدی که بهم دادی.
اینم کفشای جدید هلناست که خودش انتخاب کرده و روز اول باهاش خوابید
ی.