HelenaHelena، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

نفس من

کاشکی زودتر می اومدی

هلنا دلمون برات تنگ شده کاشکی زودتر بیای بوست کنم نازت کنم اگه بدونی منو بابایی چقدر دوست داریم.ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنهاترین  با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم .  ...
29 ارديبهشت 1390

راجع به من و بابایی

مامانی می خوام راجع به خودمو باباییت برات بگم: اسم من " پریسا " و اسم باباییت " مجید " ما  1/9/86 با هم عقد کردیم و  20/12/87 عروسی گرفتیم، قشنگترین روز زندگیمون. همیشه از خدا می خواستیم که یک نی نی به ما بده آخه ما عاشق بچه بودیم، مهرماه سال 89 که رفته بودیم مشهد از امام رضا یه نی نی کوچولو خواستیم ولی نمی دونستیم که خدا تورو به ما داده، اتفاقا تنها سالی بود که من تونستم ضریح رو از نزدیک لمس کنم خیلی حس خوبی بود. راستی میدونی اولین ویار مامانیت چی بود : "کله پاچه  "  وقتی اومدم تهران حالم زیاد خوب نبود واسه همین رفتم بیمارستان پارسیان و آزمایش دادم، نمی دونی وقتی فهمید...
26 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس من می باشد