HelenaHelena، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

نفس من

سالگرد عقد

توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست پیاده یا سواره بودنت فرقی نمی کنه، اما اگه همراهی داشته باشی که تنهات نذاره ،بی انتها بودن جاده برات آرزو میشه ...... ٤ سال پیش در چنین روزی منو بابا مجيد با هم پیمان بستیم که در خوشی و نا خوشی هامون  تا ابد در  کنار هم بمونیم  تا به امروز هر سال به هم تبریک گفتیم و به هم هدیه دادیم ولی امسال با سالهای دیگه  خیلی فرق داره خدا به ما یه هدیه ای داده که از همه هدایا برامون با ارزش تره اونم تو گل دخترمونی که حالا  شدی تمام زندگیمون. خدایا ازت ممنونم و به خودم به خاطر داشتن همسر مهربونم و دختر عزیزتر از جونم می بالم   ...
2 آذر 1390

تولد وانیا جون و طلا

سلام دیروز روز خیلی خوبی بود  اول اینگه ما برای تو نفس زندگیمون یه دستبند و گردن بند و آویز خریدیم (البته با پول  کادوی خودت) دوم اینکه تولد وانیا جون دختر دایی عزیز شما بود که شما هم کلی نا نا ی کردی ولی به علت تکون های شدید نتونستم ازت عکس بگیرم . و سوم اینکه از دیروز یه کلمه یاد گرفتی که استارت شیطون کاریاته  اول می گی جیجه بعد شروع می کنی به چرخیدن و آواز خوندن. چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای ما شدی. اینم النگو و دستبندت مبارکت باشه عزیز دلم: وای الهی فدات بشم که تمام فکرت این بود که اون کفشدوزک گردنبندتو بخوری! ...
25 آبان 1390

عید عید عید

  الهی با خاطری خسته از اغیار و به فضل تو امیدوار دست از غیر تو شسته و در انتظار رحمتت نشسته.بدهی کریمی و ندهی حکیمی .بخوانی شاکرم برانی صابرم .الهی احوالم چنانست که میدانی و اعمالم چنینست که میبینی نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز یا ارحم الراحمین بهترینها را در این شب خاص برای دوستانم که از بهترینها هستند مقدر فرما .   عید ولایت بر همه شما دوستان خوبمون مبارک     ...
23 آبان 1390

هلنا و کارهای جدید

سلام دختر نازم این روزا تا میام برات مطلب بنویسم کلی کار پیش می یاد دیروز گذاشته بودمت روی زمین رو تشک بازیت یهو برگشتم دیدم نیستی !خیلی ترسیدم  اومدم دیدم تمام تلاشتو کردی  و از تشکت اومدی بیرون. عاشق برنامه های تلویزیونی  به خصوص مستند حیوانات. یه کار جالب دیگه اینکه موهای مامانی  رو خیلی دوست داری هر روز ٣ تاشو می کنی خدا کنه زود یادت بره مگه نه همینجوری پیش بره کچل می شم. نمیدونم چرا ولی با هر چی عروسک سبز رنگ  هم دعوا می کنی . همیشه عاشق بغض کردنتم هر جای خونه باشم خودمو می رسونم که تماشای این لحظه رو از دست ندم الهی فدات بشم که انقدر مظلوم  میشی  و تند تند باباییتو صدا می زنی ...
22 آبان 1390

برف دوست داشتنی

سلام دخترم دیروز برف شدیدی اومد و منم دلم واسه برف بازی لک می زد ولی تو حسابی بلا شدی و همش دلت  می خواد بیای بغل مامانی  یادش به خیر پارسال اولین برفی که اومد تو تو دلم بودی منم کلی رفتم برف  بازی .دیروز با خاله مارال و رادوین کوچولو رفتیم بیرون  حسابی  قرقر کردید.ولی به ما خیلی خوش گذشت. و رفتیم واسه شما یه لباس خوشگلم خریدیم خاله  مارالم واسه شما و من یه لباس ناز خربده. اینم چند تا عکس  جدید: این عکسو از پنجره خونه ی مامانی گرفتم   ...
20 آبان 1390

قوانين نيوتوني كه از قلم افتاد

قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد. قانون تلفن: اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. قانون تعمیر: بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد. قانون کارگاه: اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید. قانون معذوریت: اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد. قانون حمام: وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد. قانون روبرو شدن: احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد. قا...
17 آبان 1390

سرما

سرما سرما  سرما این روزا رفتم سراغ لباس گرمات و تو هم اصلا دوست نداری زیاد لباس بپوشی اینم بدی بچه ای که تابستون بدنیا می آید اینم چند تا از عکسات با لباس گرم: ...
9 آبان 1390

گاهی باید نشنید

      چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و …دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد. اما قورباغه دیگر با تمام توان برا...
5 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس من می باشد